مبینامبینا، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره
مه یاسمه یاس، تا این لحظه: 1403 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 1403 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

✿◠‿◠ پری رویاهای من ✿◠‿◠

مادرانه من برای سه تا فرشته

دوست دارم عزیزم ببین چه ناز بودی

  www.bahar22.com -->          جشن تولد ستاره جون گلم شش ماهگی گلم             فدای چشمای خمارت توچه داده ای به چشمت ، که چنین خُمار باشد سر خُم ّ می بپوشان،  که مرا قرار باشد به نگاه چشم مستت، دل من زکف ربودی به بَرَم چرا بماند ، چوتواش نگار باشد چوزبان خود گشایم ، همه ذکر تو نمایم چه کنم که در ضمیرم ، همه فکر یار باشد به دو زلف مُشکبویت ، که شدم اسیر کویت همه روز من چوشام و، شب من چه تار باشد اگرم تَفَقِد آری...
17 آذر 1390

دل نوشته ای برای دلم

  اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً قطره قطره دلش دریا می خواست.خیلی وقت بود که به خدا گفته بود. هر بار خدا می گفت:از قطره تا دریا راهی است طولانی. راهی از رنج وعشق وصبوری.هر قطره را لیاقت دریا نیست. قطره عبور کرد وگذشت.قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد ومنجمد شد.قطره روان شد وراه افتاد.قطره از دست داد و به آسمان رفت.و هر بار چیزی از رنج وعشق وصبوری آموخت. تا روزی ...
16 آذر 1390

غم انگیزترین حادثه تاریخ و زیباترین جلوه اعطاعت انسان از پروردگار

       عشق یعنی غربت نور دو عین  عشق یعنی گریه بر قبر حسین عشق را گویم فقط در یک کلام یا اباالفضل و حسین و والسلام       اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ سلام بر تو اى ابا عبداللّه و بر روانهائى که فرود آمدند به آستانت ، بر تو از جانب من سلام خدا باد هميشه تا من زنده ام و برپا است شب و روز و قرار ندهد اين زيارت را خداوند آخرين بار زيارت من از شم...
15 آذر 1390

زیباترین نوع عشق ورزیدن

زیباترین نوع دوست داشتن از همان آغاز دوران کودکی دختران به سراغ عروسک می روند تا لحظه های خود را با در آغوش کشیدن موجودی همسان اما کوچک تر از خود پر کنند...   موجودی که برای آنان نمادی از کودکشان است. او را در آغوش می کشند، به او محبت می کنند، تر و خشکش می کنند، او را می خوابانند، غذا می دهند و گاهی تنبیهش می کنند؛ اینها به نوعی تمرین مادری کردن برای این فرشته های کوچک است که قرار است روزی به جای این عروسک ها، کودکی واقعی را حمایت کنند.         عشق مطلق علاقه و محـبتی است  که فرد بدون اینکه هیچ گونه انتظاری از طرف مقابل داشته باشد، همه چیز به او می بخشد و هیچ حدو مرز و یا تعریف خاصی را...
4 آذر 1390

وقتی دوست داری لباس مامان بپوشی

  عده ی زیادی هستند که منتظر خوشبختی هستن. اما غافل از اینکه قانون طبیعت برعکسه اینه. این ”خوشبختیه“ که منتظر ماست. زیرا ما خالق او هستیم   خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان اما به قدر فهم تو کوچک می شود و به قدر نیاز تو فرود می آید و به قدر آرزوی تو گسترده می شود و به قدر ایمان تو کارگشا می شود    چقدر دیر می فهمیم که زندگی همان روزهایی بود که زود سپری شدنشان را آرزو  می کردیم….     برايت آسماني خواهم كشيد پر از ستاره هاي هميشه نوراني تو در كنار من روي ابرها من غرق آنهمه مهرباني ...
4 آذر 1390
1